پیامبرخدا«صلواةاللهعلیهوآله» به دنبال مکاتبه با سران جهان، نامهای به اسقف نجران «ابوحارثه» نوشتند و آنها را به اسلام دعوت نمودند. هیئتی جهت مذاکره به مدینه آمدند؛ پیامبر«صلواةاللهعلیهوآله» فرمودند: به آیین اسلام در آیید. گفتند: ما پیش از تو اسلام آورده و تسلیم خدا شدهایم. حضرت فرمودند: پس چگونه است که برای خداوند فرزند قایلید و صلیب را عبادت میکنید و گوشت خوک میخورید، در حالیکه همة این امور مخالف آیین حق است؟
آن ها از پیامبر«صلواةاللهعلیهوآله» پرسیدند: اگر عیسی پسر خدا نیست، پس پسر کیست؟ آیه 59 سوره آلعمران نازل شد که:
«إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ».
در واقع مَثَل عیسى نزد خدا همچون مثل آدم است که او را از خاک آفرید سپس بدو گفت باش پس وجود یافت .پس از نزول این آیه، آن هیئت سکوت انتخاب کردند، ولی چون اسلام را نپذیرفتند و خواستند مدینه را ترک کنند آیه مباهله نازل شد که:
«فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ»[1]
ای پیامبر! حال پس از اینکه مسئله روشن شد، اگر باز با تو محاجّه میکنند بگو ما فرزندانمان را و شما نیز فرزندانتان را بخوانید و ما زنانمان را و شما نیز زنانتان را و ما جانهایمان را و شما نیز جانهایتان را بخوانید و سپس لعنت خدا را برای دروغگویان قرار دهیم.
چون روز مباهله فرا رسید اسقف نجران که چگونگی هیئت مباهلهکننده را دید گفت: من مردی را میبینم که نسبت به مباهله با کمال جرئت اقدام میکند و میترسم راستگو باشد و ریشة نصرانیت را بر اندازد و لذا پیشنهاد مصالحه دادند و پیامبر«صلواةاللهعلیهوآله» با آنها مصالحه کردند و آنها حاضر به پرداخت جزیه شدند.[2]
بر اساس آیه «فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ» پس باید در این مباهله کسانی همراه پیامبر«صلواةاللهعلیهوآله» باشند که بتوانند مسیر جَعْل لعنت خداوند بر کاذبین باشند و هرکسی قدرت چنین لعنتی را ندارد، بلکه باید لعنتکنندگان خودشان مظهر اسم جلال الهی باشند تا مسیر جعلِ لعنت خدا بر کاذبین قرار گیرند و انحصار این کار در محدودة مقام حضرت علی و فاطمه و حسنین و خود حضرت«صلواةاللهعلیهماجمعین» می بود
از اینکه لفظ «الکاذبین» را که تنها بر جمع دلالت میکند آورده است نشان میدهد که حاضرین در مباهله شریک در دعوی و دعوت بودهاند. چون طرفِ محاجّه و مباهله خود پیامبر«صلواةاللهعلیهوآله» بودند میبایست جز خود او متعرض موضوع مباهله نگردد، لیکن از اینکه عدهای را همراه خود میبرند، روشن میشود که «دعوی» چنانکه به آن حضرت قیام داشته، به آن عده هم قائم بوده است و از طرفی بقیة مسلمین در حدّ آن عده نبودند، نه از نظر «دعوی» و نه از نظر مقام جَعْل لعنت خداوند.
پیامبر«صلواةاللهعلیهوآله» جهت مباهله فقط افراد فوقالذکر را آوردند با اینکه خداوند فرمود: فرزندانتان و زنانتان و نفسهایتان را بیاورید. میفرماید: زنانتان را بیاورید و به صیغة جمع آورده، حال اگر یک زن دیگر بهجز حضرتزهرا«سلاماللهعلیها» در آن زمان بود که در حدّ جَعْلِ لعنت الهی بر کاذبین باشد و رسولخدا«صلواةاللهعلیهوآله» نیاورده باشند، از دستور خداوند تمّرد کردهاند. و یا میفرماید: نفسهایتان را بیاورید، حال اگر یک شخص دیگر از صحابه و غیر صحابه در حدّ نفس پیامبر«صلواةاللهعلیهوآله» بوده باشد و پیامبر«صلواةاللهعلیهوآله» نیاورند، از دستور خدا تمرد کردهاند چرا که آیه نفس را به صیغة جمع آورده تا دست پیامبر«صلواةاللهعلیهوآله» باز باشد و اگر چند نفر مصداق نفس پیامبر«صلواةاللهعلیهوآله» هستند همه را بیاورد، ولی حضرت فقط علی«علیهالسلام» را آورند.
واقعهی مباهله علاوه بر اثبات شرافت اصحاب کساء، توجهی به مقام علی«علیهالسلام» به ما میدهد که در حکم جان و نفس پیامبرند و کمالات و عصمت لازمة ذات مقدس رسولخدا«صلواةاللهعلیهوآله» برای حضرتعلی«علیهالسلام» نیز اثبات میشود.
از این حادثه میتوان به این نکته نیز واقف شد که چرا درآیهی تطهیر که طهارت را برای اهلالبیت«علیهمالسلام» مطرح میکند، زنان پیامبر«صلواةاللهعلیهوآله» از آن طهارت مخصوصه که طهارتی است تکوینی، خارجاند؛ زیرا اگرزنان پیامبر«صلواةاللهعلیهوآله» درحد طهارت تکوینی آیه تطهیربودند حتماً در مباهله شرکت داده می شدند.
اکنون مباهله ای دیگر
در غرب؛ دراواخر قرون وسطی وقتی بیشتر مشخص شد مسیحیت جوابگوی نیازهای آن زمان نیست و لذا غرب گرفتار بحران شد، بهسوی رنسانس غلطید، به امید آنکه از آن بحران آزاد شود. ولی واقعیت این است که طی دویستسال گذشته، اینک غرب با بحرانی سخت شکنندهتر از بحران قبلی روبهرو شده، به طوری که بحران در اعتقاد و معنویت تار و پود تمدن غرب را در نوردید.
اینک غرب خود را کاملاً در هجوم وقفهناپذیر «دین و معنویت» میبیند و متوجه شده است دین و معنویت دیگر اجازة ادامة حیات تئوری لیبرال دموکراسی را به آن نمیدهد و این بار در مباهلهای دیگر و لی بسیارگستردهتر خود را گرفتار میبیند که هیچ راهی جز پرداخت جزیة حقارت در پیش ندارد، و آثار آن هر روز بیشتر از پیش نمایان میشود.
در روز 25 اردیبهشتماه سال 1371 یعنی در بیش از ده سال پیش در کنفرانس «اسلام و دموکراسی»که توسط مؤسسهی صلح آمریکا برگزارشدسخنرانان چنین اقرار کردند:
1- دیوید لیتل: آموزة مدرنیزاسیون در بارهی محو دین کاملاً اشتباه بود (مثل گفتهی اسقف نجران در مورد مباهله با اسلام که آن را اشتباه و خطرناک دانست).
2- شائول بِخاش: این باور غلط بود که « شیعهبودن» و «حکومت مبتنی بر ولایت فقیه» ایران را از محورشدن در جوامع مسلمان دور میکند. (بلکه برعکس امروز اسلام شیعی به نمایندگی همة اسلام به مباهله با غرب برخاسته).
3- آنمایر: حقوق بشر وقتی حقوق الهی را نادیده میگیرد دچار تناقض میشود، چرا که میلیاردها انسان قائل به ترجیح حقوق خدا بر حقوق انساناند. (پس هر قدر کشوری الهیتر عمل کند بهتر در مقابله با حقوق بشر دروغین غرب موفق خواهد شد).
نتیجه اینکه: اولاً؛ غرب در هماوردی در مباهلة جدید در حال اقرار به حقارت خود است و میرود که در حقارت کامل قرار گیرد.
ثانیاً؛ جهان اسلام قدمی دیگر برای ظهور تمدن خود و جدایی از غرب برداشته و باید هرچه محکمتر آن را ادامه دهد.
زیرا غرب هر چه بیشتر از مسیر دینِ حقیقی فاصله گرفت ،عظمت دین حقیقی ،یعنی اسلامِ شیعی که در مباهله نمایان گشت، هر چه بیشتر ظاهر شد.
فرهنگ غربی پیشرفت در تکنولوژی را برابر با تمدن دانست ،در حالیکه از نظر فرهنگی یعنی معنویت ِهمهجانبه،در فقیرکامل قرار دارد، ولذا دیگر امکان برگشت به مسیحیت هم برایش ممکن نیست، چون آیه 59 سوره آلعمران امکان ماندن دوباره در مسیحیت را به آن نمیدهد و به گفتة آلبرماله؛ یا غرب نابود میشود، یا به مذهبی غیر مذهب مسیحیت برمیگردد. در حالیکه تمدن آینده از آن شیعه است ، اسلامی که به خوبی جوابگوی همة نیازهای بشر امروزاست و در مباهلهای دوباره إنشاءلله پیروزمی شود.
دیگر جهان اسلام بهکمک انقلاب اسلامیِ شیعی طوری بیدار شده که به زبان غرب حرف نمیزند و این اساسیترین رویکرد به تمدن اسلامی و به آخر رسیدن غرب است، که زبان فکریاش از ارزش افتاده . مردم جهان با زبان فکری دیگری با همدیگر مراوده دارند، «بازخیزی مذهبی» دیگر حرف غریبهای نیست که بتوان سخنانش را نشنیده گرفت.
بازخیزی اسلامی از مباهله شروع شد و دامنهی آن امروز دومیلیارد نفر را در برگرفته و میرود که با نفی غرب، گسترش بیشتر پیدا کند . ما وظیفه داریم در این مقطع تاریخی فرهنگ تشیع را بهخوبی و در همة ابعاد و اعماق بنمایانیم ،تا روح تشنهی بشریت متوجه شود که نیاز حقیقی او در اسلامی راستین نهفته است که اهل بیت پیامبر«صلواةاللهعلیهماجمعین» مبین آن میباشند.
روز مباهله؛ روز اثبات عزت اسلام بر رفقبای خود است، آن هم اسلامی شیعی.
روز مباهله؛ روزی است که خط اسلام اصیل برای بشریت به نمایش درآمد.
روز مباهله؛ روز بازخوانی دوبارهی اسلام است توسط مسلمین، برای رسیدن به بهترین نحوهی مسلمانی، و روز اطمینان به حاکمیت تمدن اسلامی است در آیندهی تاریخ .
إنشاءالله
[2] شیخ مفید ،الارشاد ، ج 1ص 166<**ادامه مطلب...**>